سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[پیمان] دوستی را نگه دار، گرچه دیگری آن را نگه ندارد . [امام علی علیه السلام]
حرفها و خاطره های من و عشقم

نمیخوام مثل همه گریه کنم

 

دیگه گریه دلو وا نمی کنه 

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . 



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/10/18:: 9:19 صبح     |     () نظر

دیروز حرم حضرت معصومه بودم .....جایی که پارسال رفتم و از خدا واست... خواستم 

وخداگلی هم در کمتر از یک هفته جوابش رو داد و .....الباقی ماجرا . بخاطر روز عاشورا 

کلا خیلی متاثر بودم . البته کلا بعد از رفتن تو خیلی شکننده شدم و خیلی سریع دلم 

میشکنه و گریه میکنم ... حساب اینروزها هم که جداست .... مخصوصا دیروز با پدرم 

(که آدم روشنیه) صحبتی در مورد اینکه "اگه الان امام حسین قیام کنه ، بازم تنها میمونه " 

کردیم که این منو متاثرتر کرد . بعدش رفتیم داخل حرم . بیرون حرم خیلی خیلی شلوغ 

بود ولی داخل حرم خلوت بود مخصوصا داخل ضریح مطهر ......و براحتی 

زیارت جانانه ای کردیم . تو تنهایی خودم فقط بتو فکر میکردم ... از کجا شروع شد و به کجا 

ختم شد ......اولش یه هوس بود ، آخرش به یه عشق خدایی و آسمانی تبدیل شد ....

خدایا خودت میدونی که ما هیچوقت پامونو از گلیممون درازتر نکردیم ... هیچوقت باعث 

آزار و اذیت کسی نشدیم ... هیچوقت به کسی ظلم نکردیم ....پس ای خدای بزرگ توهم 

خودت هوای مارو داشته باش .... الان یه صحبتی باهات دارم که میدونم شاید واست 

تکراری باشه و چند بار هم قبلا بهت گفتم ... ولی باز هم خالی از لطف نیست : بخدا 

مسیر زندگی الانت که بر پایه خدا و پیغمبر و نماز و روزه و..... بهترین مسیر زندگیه ...

تو واسه این زندگیت کم زحمت نکشیدی ... مواظبش باش .. مطمئن باش که خدا هم 

هواتو داره و روز بهروز همه چی رو بهتر و بهتر میکنه .... خداجونم ، خدای خشگلم ، 

خدای نازنینم .... تو که واست کاری نداره .... هوای همه ادما رو داشته باش ... نزار دست 

از پا خطا کنیم ... خودت میدونی که ما در ذات و جوهرمون پلیدی و کثیفی نیست ... 

پس خودت هوای ما بنده های ناچیزت رو داشته باش ........


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/9/16:: 9:40 صبح     |     () نظر


پیشنهاد می کنم . . . . . 

        حالا  . . . . . . .

هر دو در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم !


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/8/19:: 10:13 صبح     |     () نظر

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق

 . . . . . . 


من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…

ولی افسوس مدتی هست که دیگر . . . 

نه قلم دست تو مانده است و نه من . . . . . . 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/8/19:: 10:11 صبح     |     () نظر