ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ عشق 
...............و الان تو فرودگاه استانبول منتظر پرواز بعدي بوديم .....
پاسخ

سلام . . . .آره الان هنوز تو فرودگاه منتظر نشسته بوديم و ....امروز صبح كه واسه سحري بيدار شدم، البته از ساعت 3:30 ، نميدونم بگم چطوري بودم . . . دلم انقدر پر بود كه حد نداشت !!!!بعد از اينكه سحريمونو خورديم و نماز خونديم . . . . من ديگه نميتونستم جلو خودمو بگيرم . . . . همينطوري سر نماز گريه كردم و با خداگليمون حرف زدم . . . . . 2 ركعت ديگه هم خوندم و باز كلي گريه كردم و تا ساعت 6 بيدار موندم . . . . . . . . . . آنقدر كه خواب موندم! خدا رو شكر ... كسي كاري به كارم نداشت . . . . همه يه وقتايي دلشون ميگيره ! و من اينروزا دارم دغ مي كنم . . . . ميدونم .... چه حالي داري...............؟ ياد اون لحظه بودم كه تو هواپيما اومدي جاتو با خانومه كه كنار من بود عوض كردي و پيشم نشستي و . . . . . . . واي خدا ما بايد چيكار كنيم . . . . . . . . خودت بگو خواهش مي كنم . . . . . . بگو ديگه . . . . . . . . يه كاري بكن . . . . . . تو كه اينهمه ما را دوست داري چرا تحمل ميكني اينهمه ذره ذره آب شدن و غم كشيدن و گريه هامونو ببيني ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوشبخت بودن من نميتونه احساس پاك و دنياي پر از عشق گذشته منو ازم بگيره ....... هيچي نميتونه اونروزا رو ازم بگيره . . . . .