• وبلاگ : حرفها و خاطره هاي من و عشقم
  • يادداشت : 17 شهريور پارسال
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عشق 
    .....نه ...اون برزخ نبود .... چون باعث اوج مجدد شد .... چيزي که باعث اوج بشه برزخه؟؟؟؟

    بقول سهراب : ميروم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه ميبينم در ظلمت من پر از فانوسم ................

    و اون بقول تو برزخ باعث شد که ما راه ببينيم در ظلمت ....نه؟؟؟؟
    + عشق 
    ...در ضمن فرودگاه امام بود نه مهرآباد ....
    + عشق 
    ....ديروز بيست و دومين پنج شنبه رو هم سپري کرديم ......

    نميدوني ديروز بعدازظهر واسم چطور گذشت .......

    نميخاستم برم خونه ، چون اونقدر درب و داغون بودم که اگه ميرفتم پاچه همه رو ميگرفتم .... تا وسطاي ...آباد هم رفتم ولي بازم دلم طاقت نياورد و بخاطر قولي که به تو داده بودم برگشتم و رفتم خونه ........
    پاسخ

    خوب کردي . راستش منم خوب نبودم. البته 5شنبه بابامينا اومدن خونمون . . . ولي جمعه خيلي خيلي بدي بود ولي گذشت . . . .
    + عشق 
    wow ...............راست ميگي ......
    وچند روز بعدش هم رفتيم شمال ......
    پاسخ

    آره . . . درست يه هفته بعد : 23 شهريور . . . سالگرد آشنائيمون هم همون جا به هم تبريک گفتيم . . . . پارسال اين موقع از برزخ برگشته بوديم و خيلي قدر همو ميدونستيم . . . . همون شمالي که من با هزار منت مرخصي گرفتم و هميشه . . . خصوصآ از اونروز به بعد از اون مديرم متنفر شدم و اين تنفر چنان ريشه دار شده که هميشه فکر رفتنم . . . همون شمالي که در مورد کار جديدت . . . . باهام حرف زدي و وعده شو دادي . . . . . . . همون شمالي که سپر ماشينت سوراخ شد . . . . نه اونموقع نبود . . . فکر کنم سفر بعدي بود . . . ولي به هرحال با همين ماشينت رفتيم . . . . تازه خريده بوديش . . . .