سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوشا کسى که معاد را به یاد آورد ، و براى حساب کار کرد ، و به گذران روز قناعت نمود ، و از خدا راضى بود . [نهج البلاغه]
حرفها و خاطره های من و عشقم

این مطلب و بیشتر عشقم نوشته تا من، من فقط باید تو بلاگ میذاشتمش:

 

من :  دختری 25 ساله ، ساکن شرق تهران . لیسانس ادبیات زبان انگلیسی شاغل در یک شرکت دولتی که جدیدا مثلا مثلا مثلا خصوصی شده . قدم: 176 ، وزنم 59

جیگرم میگه خوش هیکل ترین دختر دنیا منم !!!! البته نمیدونم! انگار ناقلا
 تمام دخترای دنیا رو دید زده!!!


و اما جیگرم : 26 سالشه ، مهندسه برق از دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب

الانم در یک کارخانه سرپرست قسمت برق قدرته . قدش 185 وزن 91 . قدیم مدیما فوتبال بازی میکرده . الانم بدنسازی کار میکنه .( در ضمن من بدنشو خیلی دوست دارم)

و اما وضعیت ما دوتا : ما 398 روزه که نامزد کردیم ، روز 24 شهریور 88 بود که ما نامزد شدیم و قراره که سال دیگه عروسی کنیم . ما تاحالا همدیگرو به اسم صدا نکردیم!!! همیشه: عشقم،‌نازنینم،‌نازم،‌عزیزم،‌جیگرم،‌خوشگلم ... و تا حالا هیچ وقت دعوا نکردیم! سر همه چی تفاهم داریم. فقط 3 بار تا حالا یه بحث کوچیک بینمون پیش اومده که دلیلش عشق زیادمون به همه و باعث بروز یه حساسیتهایی شده! ولی خیلی سریع (ظرف 2-3 ساعت) همدیگرو بغل کردیم و بوسیدیم و گریه کردیم و از هم معذرت خواستیم. دیگه هم هیچ وقت حرف اون روزامونو پیش نکشیدیم. ما عاشق همدیگه ایم،‌نمی تونم بگم چقدر! روزی صد مرتبه قربون صدقه هم می ریم. اول و آخر هر جملمون،‌چه موقع حرف زدن با تلفن،‌چه اس ام اس،چه کنار همدیگه،‌ یه عزیزمی،‌عشقمی ، ‌جیگرمی چیزی می آید. . .

وضعیت خانوادگیمون : خانواده های هر دومون خیلی معمولی ، پدر من شغل آزاد
داشته و الان خودشو بازنشسته کرده و پدر جیگرم هم کارمند دولت بوده . هر
دو خانواده دیدگاههای کاملاً سنتی دارن و نمیزارن که ما زیاد با هم باشیم . اینه
که هفته ای یک روز رسمی و 3- 4 روز قایمکی همدیگه رو میبینیم!!!   میبینید
تو رو خدا ، الان دیگه زمانه جوری شده که دخترا دوست پسراشونو میبرن خونشون ،
ولی ما که نامزدیم و عقد کردیم باید قایمکی همدیگرو ببینیم

وضعیت مالی ما : جیگرم سالیان ساله که داره کار میکنه و نسبتا وضعش (در
قیاس با جوونای امروزی) خوبه . ماشین داره ، نمیگم چیه که تو کفش بمونین!
ولی بدونید بیشتر از 25 - 26 میلیون قیمتشه ... خونه نداره ولی در حال
خریدن هستیم ، البته چون والدینش شهرستانن،‏خودش اینجا یه خونه کوچولوی خوشگل مشرف به کوههای شمال تهران،‏اجاره کرده که ما همش یواشکی میریم اونجا ! این که میگم در حال خریدن خانه هستیم، واسه اینه که منم همه پس اندازمو (که کلاً 1،000،000 تومان می شه!) بهش دادم که زودتر یه خونه نقلی پقلی در غرب تهران بخریم! ایشاله که میشه ،‏مگه نه !!!

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/15:: 8:54 عصر     |     () نظر