سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند مرا سخت گیر و آزاردهنده برنینگیخت؛ بلکه مرا آموزگاری آسان گیر برانگیخت . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
حرفها و خاطره های من و عشقم

سلام عشقم،

امروز روزمو با یه دنیا بوسه عاشقانه شروع کردی،  امروز مثل همیشه همش از عشق و دوست داشتن و ... گفتی واسم نازنینم! امروز که بهم زنگ زدی،‌ آهنگی که خیلی دوسش دارم- یعنی هردومون دوسش داریم-(shery shery lady) واسم گذاشتی و هردومون با هم گوش کردیم!

اما امروز روز خوبی واسه من نبود... خودت میدونی چرا؟ تقریباً واست گفتم . . .

ولی من خیلی بهم ریخته بودم. از صبح  اینطوری نبودم ولی هر بار یه ماجرایی پیش اومد که بیشتر بیشتر به هم ریختم.

باور کن انقدر بی حوصله و کم تحمل شدم که حد نداره!‌ می خوام یه روز که از صبحش با همیم،‌یه عالمه، مفصل حرف بزنیم، ‌بعد من سرمو بزارم رو شونه های قشنگ و آرامبخشت و حسابی گریه کنم.

عزیزم، ‌ببخشید امروز با جسته گریخته گفتنهام،‌ تو رو هم ناراحت کردم، ‌(منظورم از غروب به این طرفه) میدونم  که خیلی حرفا رو نباید بزنم، ‌ولی دست خودم نیست!‌

یه وقتایی ،‌یه حرفایی ،‌ مثل حناق می شه می مونه تو گلوم!  نمیدونی، بیش از آنچه بنویسم،‌ گریه کردم. . .

عشق من ،‌خیلی دوست دارم. خیلی بیش از آنچه خودم بتونم تصور کنم.

دلم نمی خواد هیچ وقت هیچ وقت،‌حتی یه لحظه تو رو برنجونم. مرسی که اینهمه سنگ صبور منی . دلم واست تنگ شده. کاش میدونستی چقدر ؟؟؟؟؟؟؟ اگه میدونستی چقدر امشب بهت احتیاح دارم،‌تا نیمه شب باهام حرف می زدی!

فدای چشمای نازنین تو بشم من عشقم. کاش این لحظه ها که غمگینم،‌مثل لحظه های با هم بودنمون مثل برق بگذره.

می بوسمت هر لحظه . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/22:: 10:3 عصر     |     () نظر