سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان حاکم بر مردم اند . [امام علی علیه السلام]
حرفها و خاطره های من و عشقم

سلام به همگی 

از سارا خانم تشکر میکنم که یه پیشنهاد خیلی سازنده (!!!!) داد .

به همین خاطر دیگه اول و آخر هر مطلب اسممون رو مینویسیم . 

تا هم بقیه بدونن . هم خودمون ایشالله بعد از 120 سال که خواستیم با نوه هامون اینا رو بخونیم ، قاطی نکنیم !!!!

پس : من جیگرشم

(یعنی من جیگر باران خانومم ، پس من باران نیستم . . . البته منو باران جونم یک روح در دو بدن هستیما . . . )

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جواب استخاره اومد : خدا گلیم مثل همیشه لطف کرد و یه جواب خوب خوب خوب و البته دقیق بهمون داد 

ولی جیگر نازنینم خیلی از جواب مذکور خوشش نیومد . . .

این بود که بلافاصله بعد از گرفتن جواب رفتیم خونه من ، بی مقدمه قلبم زد زیر گریه . . . . .

کلی گریه کرد و منم باهاش گریه میکردم . . .  . تا حالا هیچوقت انقدر بلند گریه نکرده بودم . .  ..  .

وسطای گریه یدفعه دو تامون میزدیم زیر خنده و با چشمای پر از اشک میخندیدیم و بلافاصله گریه رو ادامه میدادیم

من دائم جیگرمو دلداری میدادم و میگفتم : این هدیه خداست . . . خداگلیمون . . . خدای خشگلمون

همون خدا خشگله ای که ما رو به هم رسونده . . . خجالت نمیکشی در برابر خواست خداخشگلمون ناشکری میکنی ؟

خلاصه هرجور بود جیگرمو آرومش کردم (البته یکی باید منو آروم میکردا . . .  . ) 

کم کم ساعت داشت به 8 نزدیک میشد و خشگلم باید میرفت خونشون 

من تا دم در خونشون رسوندمش و سلاموعلیکی هم با پدر و مادر و خواهر جیگرم کردمو رفتم . . . . .  .

نویسنده : عشق باران خانوم گل گلاب 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/12/15:: 7:7 عصر     |     () نظر