سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که اندیشه اش را به کار اندازد، به پاسخ خود می رسد . [امام علی علیه السلام]
حرفها و خاطره های من و عشقم

دیروز تا سرمو گذاشتم روی سینه عشقم، خواب و آرامش چنان سراغم اومد که تمیتونستم حتی یه لحظه بیشتر خودمو نگه دارم. از عشقم خواهش کردم بزاره سرمو بذارم روی سینش و بخوابم. من چند روزی بود که خیلی آشفته و داغون بودم. با اینکه هردومون میدونستیم فقط 3-4 ساعت قراره کنار هم باشیم، اما عشقم با کمال میل و اشتیاق گفت که بغلش بخوابم.

50 دقیقه من در خواب ناز و کاملاً عمیق بودم با نهایت آرامش ممکن؛ و عشقم کوچکترین تکونی نمیخورد تا من راحتتر از همیشه بخوابم. تمام مدت منو نگاه میکرد و آروم آروم می بوسید.

الهی قربونت برم نازنینم. خدای نازنینم این آرامشو از من یه لحظه دور نکن. خواهش می کنم ...

دیشب توی خونمون،‌کنار مامانم روی مبل نشستم. یه لحظه سرمو گذاشتم روی سینه اش! باورم نمی شد که حتی نصف آرامشی که آغوش عشقم واسم داره،‌ اینجا نداشتم!!! کلی به عشقم فکر کردم و تو فکرم همه وجودشو بوسیدم.

  


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/29:: 4:12 عصر     |     () نظر

   روزی عشق تو به سراغم آمد و دل فرو ریخت . . . ذره ذره آب شد و به روانی و آسودگی رسید. اکنون اگر لحظه ای چشم از من برداری،‌میمیرم ! جاری می شوم و هر ذره ای از من در فرودستی پنهان می شود. اینبار اگر دلم بلرزد شاید سخت،‌خیلی سخت بتوانم آب ریخته را جمع کنمِ،‌نه که نخواهم که دیگر توانش را،‌قوایش را در خود نمی بینم!‌

عشقم،‌ببین چه تحلیل رفته ام!‌ببین چه رو به زوال نموده ام!!!!

باور کن نمیخواهم از یاس و ناامیدی بگویم،‌ ولی تو می بینی که روزگارم چگونه سرد و سست شده! اگر تو پرده را برایم کنار نزنی تا آفتاب مهربانی بر من بتابد، از سرما می میرم!‌ ببین تا چه حد لرزان و ترسان شده ام . . .

تو اما نازنینتر از همیشه، استوار و پر قدرت چون کوه پشت من مانده ای تا رها نشوم. تا پراکنده و نابود نشوم.

بی تو اما به چه حالی . . .

زیبایم،‌عشقم،‌دنیایم،‌ مرا در این سرمای دلگیر و تاریک حتی ثانیه ای تنها مگذار. بخاطر من،‌ به خاطر عشقمان، به خاطر اینهمه سرمایه و انرژی برای بدست آوردن این گرانبهاترین متاع دنیا،‌عشقمان، کمک کن!

از من چیزی مخواه،‌ تو باید دستانم را بگیری و بلندم کنی،‌من همچون کودکی نو پا،‌اینروزها بسیار زمین میخورم، سنگهای بستر زمین تمام صورتم را زخمی و خون آلود کرده اند و روحم را بسیار شکننده و حساس. حتی اگر بمیرم نمیگذارم که قلبم دستخوش این ناملایمات گردد. حتی اگر نیست شوم یا طغیان کنم،‌قلبم را تنها برای تو خوب می پوشانم. ولی تو و تنها تو می توانی کمکم کنی.

از تو خواهش می کنم مرا دراین تنهایی و خستگی،‌لحظه ای به حال خود وا مگذار . . .

یادت هست، چه شاد و سرخوش شدم روزی که قلبت را به من سپردی! یادت هست چقدر ترانه میخواندیم و می خندیدیم،‌یادت هست چه پرشور از روزها و برنامه های آینده امان سخن می گفتیم!

عشقم،‌مرا چه شده که اینگونه وا رفته و پریشانم!

میگفتم هر روز باید حرف نو،‌ روز نو،‌ کار نو و شوری نو برای زندگی بیابم،‌ چرا امروز اینگونه پژمردم؟؟؟؟

تو که همه این لحظه ها گرم گرم مرا در بر داشتی! چرا من دیگر تاب و توان حتی عشقبازی را ندارم؟؟؟؟

چرا اینگونه افسرده و غمگین و گریان گشته ام؟؟؟؟

آه که کلام عریان می شود به وقت آمدنت! دل بی غش می شود به وقت دیدنت! و اشک جاری می شود به وقت شنیدنت!

چشمم را می بندم تا به راستی خواب با تو بودن را باور کنم،‌گوشم را میگیرم تا فقط صدای تو در آن حفظ شود،‌ دهاننم را می بندم تا کلامی غیر عشق از آن درنیاید،‌پایم را می بندم تا هرگز از پیش تو نرود،‌ اما روزها و شبها را نمیتوانم به اسارت خویش بکشانم تا خواب مرا آشفته نسازد و مرا از آغوش تو دور نکند.

عشقم، امیدم،‌رویایم،‌شادی و سرورم، دنیایم همه و همه تنها تو هستی و این فکر لعنتی آنچنان سراپای مرا ویران کرده و درد را بر من مستولی کرده که قوای خویش را از دست داده ام! شاید همه چشمها میخواهند تا اینهمه عشق و شادمانی را که تو به من عطا کردی از من بربایند!‌ مرا تنگ در بر خویش بگیر و چشمهای حسود را از من دور کن. مرا دیگر یارای مبارزه نیست! تو مرا تنگ تنگ به آغوش مهربان و آرامش بخشت بکش و بگذار تا ابد برایت بمیرم،‌ و تا ابد درکنار تو بخوابم و رویای شیرین با تو بودن هرگز حتی سر سوزنی از من جدا نشود.

دوستت دارم ،‌افسوس که نمیتوانم آنرا برایت به تصویر بکشانم! هر آن سراسیمه به دنبالت می آیم و خدای مهربان مرا یاری می کند تا همواره تو را در کنار خویش داشته باشم.

خدای زیبا و مهربان و گلم،‌ مرا توان دوباره ببخش تا قوای غبار گرفته ام را از همه بدیها و اخمها بزدایم،‌ تا روح لطیفم ناپاک نشود و ترازوی احساسم همیشه تعادل را برقرار کند. عشق نیز مرا اینگونه فراتر خواهد گرفت! یاریم کن تا تار و پود خیالم ابریشم وجودم را نیالاید.

عشقم،‌نازنینم،‌فدات بشم،‌جیگرم،‌قربونت برم،‌دلم،‌دنیام،‌عمرم،‌قلبم،‌ عشقم عشقم عشقم  عشقم . . . دوست دارم خیلی زیاد . . .  

 بووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووس

بووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووس

بووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووسبووووس


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/29:: 1:10 عصر     |     () نظر

عشق یعنی اگه جیگرت از یکی متنفره،‌ولی تو اونو آدم مثبتی میدونی، به خاطر اون نفر سوم(!!!!) با جیگرت دعوا کنی!

 

عجب چشمون زدن! نه عشقم!!!

من به خاطر اونا تلفنمو رو تو خاموش نمی کنم،‌ولی به راحتی استعفا میدم تا هرگز نبینمشون و حرص نخورم!

فدای عشق نازنین عزیزم بشم.

من خیلی بدبختم! باور کن عزیزم! فقط ادعا دارم !

این مطلبو امروز تو اوج ناراحتیم می نویسم!!!!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/26:: 10:41 عصر     |     () نظر

1. عشق یعنی وقتی جیگرت زنگ می زنه تو قطع می کنی و خودت شمارشو میگیری که واسه جیگرت هزینه نیفته! 

2. عشق یعنی از ساعت 7 صبح گوشیت دستت باشه و به عشقت اس ام اس بدی و بی صبرانه منتظر باشی که عشقت بهت زنگ بزنه. و هر دو تون تا خود محل کارتون با هم حرف بزنید.

 3. عشق یعنی وقتی جیگرت عصبانی میشه،‌بهش بگی هرچی دلش میخواد سرت داد بزنه و خودشو خالی کنه،‌ اما خودش حرص نخوره و اعصابشو خورد نکنه! بگی از دست هرکی عصبانیه سر تو خالی کنه و تو لحظه ای از قربون صدقه دست برنداری.

 4. عشق یعنی هر لحظه و هرجا با هر کسی باشی،‌هرلحظه دنبال فرصتی باشی تا با جیگرت تماس بگیری.

5. عشق یعنی دو بار پلیس ماشینت و بخوابونه فقط به خاطر اینکه داشتی پشت فرمون با جیگرت حرف میزدی.

 6. عشق یعنی روزایی که با جیگرت قرار داری،‌عاشقانه منتظرش بشینی تا بیاد.

7. عشق یعنی جیگرت مثل خ... ذرت مکزیکی بخوره و تو چشم ازش برنداری و همش عاشقانه نگاهش کنی.

 8. عشق یهنی وقتی جیگرت میره اسکی،‌ و تو نتونستی باهاش بری، دم به دم منتظر تماسش بشی و واست مهم نباشه که فقط یه جمعه است که میتونی زیاد بخوابی.

 9. عشق یعنی وقتی جیگرت مریضه،‌ تو فقط ببوسیشو نوازشش کنی و بهش بباورونی که سلامتی اون از همه و همه چیز مهمتره!

10. عشق یعنی اگه تو محل کارت نمیتونی صحبت کنی، تو سرما بری بیرون تا فقط یه احوال پرسی از جیگرت بکنی.

 11. عشق یعنی 30 بار از سر سفره بلند شی و بیای باهاش حرف بزنی و به خانواده بگی یه مسئله کاری پیش اومده که باید حلش کنیم.

12. عشق یعنی از خونه تا محل کار و از محل کار تا خونه،‌هرچند ساعت که بکشه، با جیگرت حرف بزنی. اگه کسی پشت خط اومد و قطع کردی،‌2باره و 3باره، جیگرتو بگیری و باهاش حرف بزنی.

13. عشق یعنی اگه دست نوشته های جیگرتو میخونی، ‌گریه امان نده جوابشو بنویسی.

 14. عشق یعنی یواشکی و زیر چشمی جیگرتو نگاه کنی!!!!

15. عشق یعنی ته ریشت صورت جیگرتو سرخ کنه و عشقت از بوسیدن و بوسیده شدن توسط تو یه لحظه سیر نشه.

 16. عشق یعنی تو اوج عصبانیت با جیگرت بگی و بخندی.

 17. عشق یعنی جیگرت خودشو لوس کنه و تو همش نازشو بکشی.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/23:: 9:15 عصر     |     () نظر

   عشق یعنی چه؟؟؟

سلام به همگی

بچه ها میدونین عشق یعنی چه ؟؟

امروز میخوام معنای عشق (البته از دیدگاه خودم) رو واستون بگم (در ضمن من جیگرشم...)

1:عشق یعنی اینکه تووجیگرت  از اول آشناییتون فقط با یک قاشق و چنگال غذا بخورین . واین استثنا نداره که تنها باشین یا تو جمع!!!!

2:عشق یعنی اینکه تووجیگرت با یک دهان غذا بخورین:

4:عشق یعنی اینکه زمانیکه حالت خوب نیست ، جیگرت همه کارهات رو برات انجام بده و از انجامشون لذت ببره 

5:عشق یعنی اینکه وقتی جیگرت حالش خرابه و تو هم همزمان حالت خرابه ، به روی خودت نیاری که یوقت اون خودشو نبازه تا زمانیکه از شدت بدحالی خودت بیفتی روی زمین و تازه اونوقت جیگرت بفهمه که : ای وای حال تو از حال اونم بدتر بوده

6:عشق یعنی اینکه واسه جیگرت از جون مایه بذاری و واسش تا جایی که میتونی پول خرج کنی . به قول شاعر :"کاش معشوق زعاشق طلب زر میکرد      جان متاعیست که هر بی سروپایی دارد"

7:عشق یعنی اینکه 6 دانگ حواست به جیگرت باشه که یوقت تو زندگیش مرتکب خطایی نشه و مرتب اشتباهاتش رو گوشزد کنی حتی اگه بدونی بدش میاد و ناراحت میشه

8:عشق یعنی اینکه نذاری جیگرت بیشتر از تو مشروب بخوره که یوقت تو خونه پدرومادرش بهش گیر ندن

9:عشق یعنی اینکه با اینکه دوست داری جیگرت حتی یک ثانیه بیشتر پیشت باشه ، سر ساعت 8 بهش بگی : "دیگه بسه ، زودتر برو خونه" که یوقت تو خونه پدرومادرش بهش گیر ندن

10:عشق یعنی اینکه همیشه و در همه حال جیگرت رو ببوسی

11:عشق یعنی اینکه همیشه و در همه حال قربون صدقه جیگرت بری

12: عشق یعنی اینکه تمام اس ام اس ها با عزیزم ، نازنینم ، خشگلم ، فدات بشم یا بوسه شروع و تموم بشه

13:عشق یعنی اینکه وقتی میبینی توی دماغ جیگرت کثیفه ، با انگشتت تمیزش کنی !!!!

14:عشق یعنی اینکه وقتی جیگرت گریه میکنه ، اشکاشو با زبونت پاک کنی

15:عشق یعنی اینکه وقتی داخل دهان جیگرت تلخه ، بدون اینکه به روش بیاری دهانشو بخوری و از اینکارت لذت ببری

16: عشق یعنی اینکه زمانیکه میخوای بالا بیاری ، جیگرت دستاشو بگیره زیر دهانت و همه محتویات درون شکمت رو تو دستای اون خالی کنی و بعدش با هم از خنده روده بر بشین

17:عشق یعنی اینکه وقتی جیگرت از فرط مستی بالا آورده و همه رو ریخته تو سینک دستشویی و سینک پر شده و همه از بوی گندش فرار میکنن ، جیگرت همه محتویات درون سینک رو با دستای خشگلش خالی کنه

18:عشق یعنی اینکه وقتی با جیگرت عشقبازی میکنی از اول تا آخرش ببوسیش و دستت همش زیر گردنش باشه و محکم محکم تو بغلت بگیریش و دائم بهش بگی دوست دارم

19: عشق یعنی اینکه وقتی داره نماز صبح جیگرت قضا میشه و دیشبش هم تا دم صبح بیدار بودی ، بری بالای سر جیگرت و اونقدر نوازشش کنی و نازشو بکشی تا از خواب بیدار شه و نمازشو بخونه

20:عشق یعنی اینکه میخاد لباساشو عوض کنه ببوسیش ببوییش

21:عشق یعنی اینکه ازش خواهش کنی نماز بخونه و روزه بگیره و اونم اینکار رو انجام بده 

22:عشق یعنی اینکه تند تند نمازتوبخونی که وقتی جیگرت میخواد نماز بخونه دست و پاشونوازش کنی و دائم ببوسی

23:عشق یعنی اینکه نزاری کسی جلوی جیگرت فحش بده و به کسی که جلوی اون فحش میده حمله کنی و دعواش کنی

24:عشق یعنی اینکه از جیگرت بخوای فیس بوکش رو پاک کنه و اونم با کمال میل و کوچکترین مخالفتی اینکارو انجام بده  

25:عشق یعنی اینکه جیگرت بخاطر توارتباطش رو با اکثر دوستاش قطع کنه

26:عشق یعنی اینکه وقتی میری دوش بگیری ، جیگرت حوله رو بندازه رو شوفاژ و داغ داغش کنه تا تو یه وقت سرما نخوری

27: عشق یعنی اینکه ازبوی لباس زیرای جیگرت مست بشی

28: عشق یعنی اینکه لباس زیرای جیگرت رو با ولع تمام ببویی و ببوسی و گازشون بگیری

29: عشق یعنی اینکه زیر بغل جیگرتو ببوسی وببویی و از بوش مست بشی

30: عشق یعنی اینکه از بوی عرق تن جیگرت لذت ببری و از بوش مست بشی

31:هیچوقت ازش ایراد نگیری و زشت ترین لباساش رو هم بگی قشنگه

  32:عشق یعنی اینکه با هم برین بارسلون ، تو خیابون... (اسمش یادم رفت) که کنار ایستگاه اصلی مترو هست و پرازدرختای بلند سربه فلک کشیدس ،  دستای همدیگرو بگیرید و قدم بزنید و همدیگروهی ببوسین و ببوسین و ببوسین

33:عشق یعنی اینکه تو متروهای بارسلون و مادرید همش همدیگرو ببوسید و مردمی که دارن نگاتون میکنن رو مسخره کنید

34: عشق یعنی اینکه تو بارسلون و مادرید آدمای دیگرو مسخره کنی ، چون جیگرای اونا زشتن و جیگر تو خشگلترین جیگر دنیاس

35: عشق یعنی اینکه تو بارسلون و مادرید حواستون به لباس پوشیدنتون نباشه و مسخره ترین لباسها رو بپوشین و بعد از چند ماه وقتی عکساتونو نگاه میکنین تازه بفهمین چقدر اونجا تیپتون مسخره بوده !!!!

36: عشق یعنی اینکه جلوی دوربین استخر هتل همدیگرو بغل کنین و ببوسین و برای دوربین شکلک دربیارین

37: عشق یعنی اینکه ساعت 7 شب از بارسلون به سمت شهربازیش حرکت کنی ودست از پا درازتر درحالیکه 500 یورو خرج کردی برگردی و شاد و سرحال باشی و اونجا جیگرت بگه : یه روز حسرت همین الافیها رو هم میخوریم . . . . والان واقعا دلم واسه همون الافیه هم تنگ شده  

38: عشق یعنی اینکه تو بارسلون و مادرید و لیسبون 4 شب پشت سر هم مست مست مست بشی وجیگرت از روی زمین جمعت کنه

39: عشق یعنی اینکه یه دفعه عقربه های ساعت از ساعت 1 بپره روساعت 8 . . . . .

40: عشق یعنی اینکه شب رو تا صبح جیگرتو تنگ تنگ تنگ بغل کنی و دستت تو گردنش باشه و لبهات رو لبهاش باشه و همینطوری هم خوابت ببره

41: عشق یعنی اینکه صبح زودتر ازجیگرت از خواب بیدار شی ، پرده اتاق رو بزنی کنار و صورت ماه جیگرتو که زیر نور آفتاب خشگلیش 100 برابر میشه رو نگاه کنی و طوری که بیدار نشه نوازشش کنی و ببوسیش ......(وای خداجونم چقدر دلم واسه اون لحظه تنگ شده.....)

42: عشق یعنی اینکه واسه روزای جمعه که قراره با هم باشین لحظه شماری و بی تابی کنین

43: عشق یعنی اینکه هر چقدر با هم باشی بازم وقت کم بیارین و موقع جدا شدن افسرده باشین

44: عشق یعنی اینکه فردای باهم بودن ، خاطرات روز قبل رو واسه هم تعریف کنین

45: عشق یعنی اینکه برید شمال ، تو جنگل چادر بزنید ، جوجه درست کنید و قورباغه ها رو تماشا کنین و مسخره کنین

46: عشق یعنی اینکه با زبون بچه ها باهم حرف بزنید و جیگرتو "مامانی" صدا کنی

47: عشق یعنی اینکه اگه دعواتون شد کمتر از یک ساعت دیگه آشتی کنید و هردوتون از هم معذرت بخواهید

48: عشق یعنی اینکه واسه تولد جیگرت هیچی نخری و اون بگه که : تو بهترین هدیه خدا به منی

49: عشق یعنی اینکه اگه همش 3 تا    sms رو جواب ندی جیگرت نگرانت بشه

50: عشق یعنی اینکه شب آخر ماه رمضان بری دم در بیمارستانی که مامان جیگرت اونجا خوابیده و با هم برید یه گشتی بزنین

51: عشق یعنی اینکه جیگرت تو بغلت خوابش ببره و تو واسه اینکه اون از خواب بیدار نشه تکون نخوری و مدام نگاش کنی و ببوسیش

52: عشق یعنی اینکه سرتو بزاری رو قلب جیگرت و صدای قلب جیگرت آرامبخش ترین صدای دنیا واست باشه

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/23:: 5:12 عصر     |     () نظر

عزیزم ظاهراً قالب وبلاگمون یه مشکل کدی پیدا کرده ،‌ اینه که مجبور شدم کل قالبو تغییر بدم!!! نمیدونم تو پارسی بلاگ کسی هست که بتونه این مشکلو حل کنه یا نه!!! تبلیغ یه سایت blogskin میاد!!!! واسه خوشون ایمیل زدم که همچین مشکلی تو وبلاگمون هست،‌گفتن که کاری نمیتونن بکنن!!! منم مجبور شدم علیرغم میل واقعیم، قالب وبلاگو عوض کنم.

دوستان عزیز شما هم ببخشید و امیدوارم به این قالب عادت کنیم . . .

با یه دنیا بوسه و عشق نثار نازنین ترینم که نمیدونید چقدر دوسش دارم . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/17:: 11:10 عصر     |     () نظر

روزی که بهم گفتی : نمیخام هیچکی جای تو باشه

سلام نازنینم

 

دیشب بهم گفتی : "داشتم فکر میکردم که دلم نمیخواد که هیچکس جای تو باشه ، حتی ا..... یا هیچکس دیگه . . . . . " نمیدونم چرا اسم ا... رو آوردی ؟؟؟ البته شاید بخاطر موقعیتشه شایدم چیز دیگییه ایه

خوشگلم نمیدونم منظورت دقیقا چی بود ولی اینو بدون که تو همه دنیای منی ، عمر منی ، نمیگم "لحظه" چون دروغه ولی "ساعتی" نیست که چند بار به تو فکر نکنم ، من خیلی نقشه ها واسه آینده تو دارم و باید ، باید ، باید ، باید خشگل جیگر نازنینمو خوشبختش کنم .

 یادته واسه تولدم یه ایمیل تبریک فرستاده بودی و تو جوابش هیچی ننوشتم جز 2 جمله : عزیزم نیاز به هیچی منو خوشحال نمیکنه جز خوشبختی تو و اینکه : اشک نمیزاره ادامه بدم و بای . . . .

میدونی قبلنا خیلی نقشه واسه آینده ام داشتم ولی از وقتی که تو نازنینمو پیدا کردم یه نقشه دیگه به نقشه هام اضافه شده و اونم خوشبختی بی چون و چرای خودته .

عزیزم ازت خواهش میکنم منو تو این راه یاری کن ، چون من به بیشتر آرزوهای شخصی خودم رسیدم و از این به بعد باید واسه این آرزوی شیرین و دوست داشتنیم تلاش کنیم .

جیگرم بهم قول بده که تو این راه کمکم میکنی . . . . .  . . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/14:: 6:13 صبح     |     () نظر

برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شبهنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم


کمک کن سایبونی از ترانه

برای خواب ابریشم بسازیم

 

بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن

 

 

(قسم میخورم ازین به بعد دیبه هیچوقت سر تو داد نزنم عشقم،‌من همیشه از خودم میگذرم) 

تو رو می شناسم ای سر در گریبون
غریبگی نکن با هق هق من

 


تن شکسته تو بسپار به دست

 نوازشهای دست عاشق من


به دنبال کدوم حرف و کلامی
سکوتت گفتن تمام حرفاست


تو رو از تپش قلبت شناختم
تو قلبت ، قلب عاشقهای دنیاست


کسی به فکر مریم های پرپر
کسی به فکر کوچ کفترا نیست


به فکر عاشقای در به در باش
که غیر از ما کسی به فکر ما نیست


تو با تنپوشی از گلبرگ و بوسه
منو به جشن نور و آینه بردی
چرا از سایه های شب بترسم
تو خورشید و به دست من سپردی

کمک کن جاده های مه گرفته
من مسافرو از تو نگیرن

 


کمک کن تا کبوترهای خسته
رو یخبستگی شاخه نمیرن


کمک کن از مسافرهای عاشق
سراغ مهربونی رو بگیریم


کمک کن تا برای هم بمونیم
کمک کن تا برای هم بمیریم


بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن

 

 


کمک کن با کلام عاشقانه

 برای زخم شب مرهم بسازیم


بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/11:: 12:49 صبح     |     () نظر

سلام عزیزم

 

خشگلم امروز خیلی اذیتت کردم . میدونم . . . . .

ولی چه کنم؟؟؟ بخدا دیوونه میشم وقتی اشتباهات بچه گانه تورو میبینم . بخدا بعضی از اشتباهات آدم جبران کردنی نیست . نگو "هیچ اشکالی نداره . به جهنم هرچی میخواد بشه" این که نشد حرف نازنینم . ایکاش همه چی به این راحتی حل میشد . . . . . .  . . . . . . ایکاش میشد . . . . . . .  ولی نمیشه . . . . . . 

ولی یادت باشه که امروز منو 2 بار تهدید کردی و منم کوتاه اومدم و تهدیدت رو عملی کردی . . . . . .


----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

امروز بخاطر یه سوء تفاهم من و جیگرم کلی با هم دعوا کردیم . من چون سرم شلوغ بود و اعصابم داغون مبایلم رو خاموش کردم . جیگرم هم که از این کار من ناراحت شده بود حسابی قاطی کرد و چشماشو بستو دهانشو باز کرد . منو تهدید کرد ، به من فحش داد ، دادوبیداد کرد . . . . . . منم که حسابی داغون بودم ، داغونتر شدم ولی مگه میتونستم خشگلم رو اینطوری رهاش کنم (آخه من مثل اون نیستم که چشامو ببندم و دهانمو باز کنم)  محل کار من تا محل کار نازنینم 20 دقیقه فاصله داره . سریع سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت محل کارش . آخه جیگر دیوونه من ، تهدید کرده بود اگه تلفن رو جواب ندم از شرکتشون درمیاد و میره خونشون که همین کارم کرد . . . . خلاصه رفتم به سمت محل کارش و سر خیابون شرکتشون سوارش کردم . هر دو مون زدیم زیر گریه البته جیگرم بیشتر از من گریه کرد . . . . . .

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

فدات شم بخدا هیچکدوم از این حرفا رو بخاطر خودم نمیزنم ، همش به خاطر خودته نازنین من . همش از روی دوست داشتنه . میدونم که تو در کمال صداقت به من گفتی برو صفحه منو ببین اما . . . . . . .

نمیدونم شایدم من اشتباه میکنم . . .  ایکاش میدونستی که تو چقدر واسه من اهمیت داری . . . ایکاش کاملا درک میکردی که من چی میگم . . . . .

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/10:: 8:24 عصر     |     () نظر

 

ساعتهای زیادی است که منتظر دیدارتو و روح بلندپرواز تو ام.

ساعتهای زیادی است که دلتنگ شنیدن وا‍ژه های خاص تو ام، شنیدن طنین صدای گرم تو در گوشم.

ساعتهای زیادی است که در حسرت نوازشهای سرانگشتان ِ تو و چقدر محتاج به آغوش کشیدن بازوان مردان? تو ام.

ساعتها، تند و تند می آیند و میروند و تو اما آنچنان دور ازمن و در منی که نمیدانم هستی یا نه!!! بگذار اعتراف کنم حتی آن زمان که مرا می بوسی و چشمها و لبها و گونه های مرا با انگشتانت نوازش می کنی هنوز تردید دارم که آیا این خود تویی که مرا اینچنین عاشقانه می بویی و می بوسی!!! من رها نمیشوم از این تشویشها و دسیسه های ذهن که ترا از من دور میکند!

چه کنم! تو بگو نازنینم چه کنم که توهم و خیال اینگونه مرا نیازارد!!!

من اما خوب میدانم که زیباترین ترانه ها را با تو، ‌از تو و برای تو شنیده ام، زیباترین مکانها و شهرها با تو رفته ام،‌ به اوج لذت وآرامش با تو رسیده ام، آری با تو فراوان به آرامش رسیده ام. با تو خدا را پرستیدم و با تو عشق را فرا گرفتم. تو را رها نخواهم کرد هرگز! حتی اگر تمام سلولهایم از هم جدا شود.

دیدی آنروزها که بیمار به سویت آمدم و تو درمانم بودی!‌ گریان به سویت آمدم و تو شادم کردی! آواره و رها و تنها به سویت آمدم و تو همه زندگی و آرامش را تا اعماق قلبم نشاندی.

 

دوستت دارم عزیزم و چنان شیفته بوئیدن و بوسیدنت هستم که گویی سالهاست تو را ندیده ام! گویی سالهاست از تو دورم! ولی نه! نباید امروز با تو بودن را اینگونه حرام کنم عشقم! باید تا آنجا که جا دارد با تو بگویم،‌ بخندم و با تو زندگی کنم نازنین هدیه خداوند.

دنیا دنیا دوستت دارم و دنیا دنیا می بو سمت .

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/11/8:: 4:54 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >