سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] رشک بردن دوست از خالص نبودن دوستى اوست . [نهج البلاغه]
حرفها و خاطره های من و عشقم

*سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست - سلام بر روی ماه تو - عزیز دل سلام از ماست .

*تو یک رویای کوتاهی - دعای هر سحرگاهی - شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی.

*من آن خاموش خاموشم که با شادی نمیجوشم. ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمیپوشم.

*تو غم در شکل آوازی - شکوه اوج پروازی - نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمیبازی.

*مرا دیوانه میخواهی ز خود بیگانه میخواهی. مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی.

*شدم بیگانه با هستی - زخود بیخود تر از مستی. نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه میخواستی.

*بکش دل را شهامت کن - مرا از غصه راحت کن. شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن.

*بکن حرف مرا باور - نیابی از من عاشق تر . نمیترسم من از اقرار   گذشته بر سرم دیگر.

*سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست - سلام بر روی ماه تو - عزیز دل سلام از ماست .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/13:: 12:55 صبح     |     () نظر

سلام عزیزترینم،‏

سلام عشقم،‏نازنینم،‏فدات بشم،

نمی دونی چه احساسی پیدا میکنم وقتی بهم میگی که اینهمه واسه خوندن دست نوشته هام بی قراری!‏

آخه شما که نمی دونین! من 2 روزه اصلاً نتونستم وارد وبلاگم بشم و متنی بهش اضافه کنم! عشقم که غروب زنگ زد، گفت: همه نوشته های تکراریمو چند بار خونده! گفت که اصلاً مهم نیست که خوب بنویسم یا بد،‏فقط باید حتماً حتماً امشب واسش یه چیزی بنویسم! حتی کم،‏حتی بی مزه !

الهی قربونت برم من،‏تو که میدونی الان تو چه شرایطی دارم می نویسم؟؟؟‏فقط واسه تو که همه عمرمی می نویسم که نازنینم : خیلی خیلی دوست دارم!‏هیچ دلیلی واسه دوست داشتنت ندارم!‏فقط و فقط و فقط به خاطر خودت. . . ، باور کن هیچی ازت نمی خوام،‏فقط نگاه های زیباتو از من برندار،‏میدونی چقدر چشماتو دوست دارم؟ چشمایی که پر از حرفه!  چقدر لباتو،‏خند های ریزتو که فقط واسه منه، دستاتو که سرشار از آرامشه‏،‏صدای قلبتو که دیونم می کنه‏. . . دیگه نمی تونم بگم . . . اشکم جاری میشه . . .

اصلاً تو چه احتیاجی داری که بدونی من چقدر دوست دارم ؟؟؟!!!!

آهای مردم دنیا ! آهای دوستایی که این نوشته ها رو می خونین ! شما رو به خدا به عشقم حسودی نکنین!‏مبادا چشش بزنین! هیچکس نمی تونه بین من و عشقم فاصله بندازه! هر چی فاصله هست،‏بسه !

دوست دارم جیگرم،‏عشقم، دنیام رامشم،‏باورم . . .  

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/13:: 12:46 صبح     |     () نظر

 
 
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟

  
  
سهراب سپهری

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/10:: 8:53 عصر     |     () نظر

پنــــد زندگی 


 ـ وقتی مریض میشم پیش یک دکتر خوب میرم.خوب دکترا باید زندگی کنند.
 
بعدش به داروخانه میرم ،آخه داروچی هم باید زندگی کنه .
 
بعدش میرم خونه با خیال راحت داروها را بیرون میارم و میریزمشون تو توالت!
 
چرا ؟
 
خوب چـــــرا نداره .منم باید زندگی کنم دیگه.
  
 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/10:: 8:52 عصر     |     () نظر

امروز 10 آبان 89:

سلام نازنینم،‏امروز هوا بارانی بود اما من مطمئنم که تو بارانو ندیدی!

امروز اولین باران زیبای پاییزی بارید و دلم غرق تمنای تو شد! نمیدونی چقدر لحظه به لحظه تو فکرت بودم. (به قول خودت: اگه تو فکرت نیاشم جای تعجب داره!)

عشقم،‏همه راه تا خونه داشتم به این فکر میکردم که یادته روزای اول آشنائیمون،‌یه روز بارانی بسیار بسیار زیبا منو یه جای خیلی خیلی زیبا بردی؟ یه جاده طولانی کاملاً خلوت که دو طرف درختای بلند و پر شاخه به سمت جاده خم شده بودن و سر به سر،‌زیباترین فضای ممکنو واسه هر کی از اونجا میگذشت،‌مثل من و تو،‌ فراهم کرده بودن! یادته که هم خجالت میکشیدم هم خیلی ذوق زده شده بودم!

اهه اهه اهه اهه اهه! بازم بریم اونجا! ما که خیلی اونجارو دوست داشتیم چرا هیچ وقت تو این همه مدت دوباره نرفتیم؟؟؟!!! قول بده که می ریم!

 

عشق من،‌ الان که بهم زنگ زدی ،‌همه این حرفارو واست گفتم، یعتی از اونجا که تلپاتی قوی بین ماست،‌تو هم دقیقاً یاد اونجا افتادی و گفتی.

اما بهت گفتم که منم میخوام برم باشگاه!!! گفتی هوس جدید کردی عزیزم؟ گفتم من پرم از هوسهای جدید!‌باید یه روز همشو بهت بگم!‌شاید یکیش اجالتاً افاقه کنه!!! مگه نه؟

 

عشقم ،‌منم وقتی یادم می افته ،‌ دلم واسه فردا این موقع،‌پس فرداش (!)‌(یعنی 5 شینه غروب، این موقع) دلم می گیره که میخوام ازت جدا بشم! اصلاً‌به آخرش فکر نمی کنم،‌ به صبحش که پر از انتظاره فکر کن نازم.

 

حالا برو و فوراً‌به من زنگ بزن که دلم داره می ترکه!

اینم یه عالمه

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/10:: 8:45 عصر     |     () نظر

عشق فریب دو نگاه نمی دونم
یا اینکه حدیث یه گناه نمی دونم نمی دونم

عشق تمنای دو قلب نمی دونم
یا اینکه رفیق نیمه راه نمی دونم نمی دونم

ای عشق عزیز هر چه هستی من بنده درگاه تو هستم
تا یک قدمی به مرگ مانده ای عشق هوا خواه تو هستم

عشق سؤال بی جوابه
تأثیر پیاله شرابه

در سینه نشوندنشه ثوابه
یا اینکه حبابه روی آبه
نمی دونم نمی دونم

عشق سؤال بی جوابه
تأثیر پیاله شرابه

در سینه نشوندنشه ثوابه
یا اینکه حبابه روی آبه
نمی دونم نمی دونم

عشق فریب دو نگاه نمی دونم
یا اینکه حدیث یه گناه نمی دونم نمی دونم

عشق تمنای دو قلب نمی دونم
یا اینکه رفیق نیمه راه نمی دونم نمی دونم

من عشق رو پیشونی بر خاک بجویم
بر چهره عاشقان غمناک بجویم

بر چشم به اشک آمده مست خرابات
یا پیش فقیه مست و دلپاک بجویم

ای عشق عزیز هر جه هستی من بنده درگاه تو هستم
تا یک قدمی به مرگ مانده ای عشق هوا خواه تو هستم

عشق فریب دو نگاه نمی دونم
یا اینکه حدیث یه گناه نمی دونم نمی دونم

عشق تمنای دو قلب نمی دونم
یا اینکه رفیق نیمه راه نمی دونم نمی دونم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/9:: 9:18 عصر     |     () نظر

«سلام‌های عاشقانه‌ام را با زیباترین بهانه دلتنگی، از جنس انتظار می‌آمیزم. نازنینم،‏امروز یه روز پائیزی و سرد دیگه ست که همه ذرات وجودم منتظره تا حرفای تازه، زیبا و عاشقانتو هضم کنه!‏دلم مثل همیشه واست تنگه تنگه!‏( اصلاً هیچ وقت حتی یه ذره هم گشاد نمی شه! اهه اهه اهه )


میدونی عشقم!‏ باهات یه عالمه حرف دارم،‏اما مثل همیشه که میبینمت زمان انقدر زود میگذره که حتی یکیشم نمی تونم بگم! پس من چیکار کنم؟؟؟


الان که داری اینارو میخونی من سرکارم ،‏ قول بده بعدش بهم زنگ بزنی!‏ باشه عشقم؟


هنوز خیلی سخته که بخوام حرفامو واست بنویسم، بهم مهلت بدی یاد میگیرم و قول میدم بعدها بهترین نوشته هارو بخونی. نازنین ترینم یه دنیا بوس واسه تو!  


(یه دنیا بوس اینجا جا نمی شه!‏یکمیشو مثل اون دختر کوچولو ریختم تو این جعبه! بازش کنی میتونی نفس بکشی و همه بوسه هام به تنت بچسبه! )


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/9:: 9:15 عصر     |     () نظر

سلام،‏امروز 9 آبان 89،‏روز یکشنبه است. عشقم از صبح زود کلاس رفته و من موندم و یک دنیا انتظار که قبل از کلاسش بهم زنگ بزنه!‏ساعت 8:05 بالاخره زنگید! در واقع الان باید سر کلاس باشه!‏امروز تنبلیش گرفته و تا دیروقت خوابیده!

-سلام علکم . . . عشق من امروز چطوره؟

- خوب خوبم . . .

.

.

.

رفتم سر کارم،‏ صبح خیلی زود یه اس ام اس براش فرستاده بودم :‏ «سلام عشقم،‏خوبی فدات شم؟ بارانت چشم به راهست که بیایی. دلتنگ می نشینم تا صدای پرحرارتت، یخ افکارم را به باران مبدل کند . . . »

خدائیش شما نفهمیدین اینا یعنی چی؟؟؟

میدونید نازنینم چی برام جواب فرستاد؟

«عزیزم 4 بار اس ام اس تو خوندم ولی هیچی نفهمیدم . . . احساس می خوای فقط احساسات فرانس!»-استفاده از تکه کلامهای قهوه تلخ البته با کمی تغییر کلمات-

منم واسش اسپانیولی نوشتم:«گربررر....» و به ترکیه ای:«سنی سویوروم،‏بنیم عاشکیم»  

(البته اسپانیولی ما داستان داره ها. . .  ،‏سر فرصت واستون میگم.)

و یه چیز جالب دیگه امروز:

گفت که امروز میره آزمایشامو می گیره.

واسش اس ام اس دادم که :« عزیزم فقط روزای زوج هستن،‏خودم فردا میرم میگیرم. الهی فدای تو بشم من!»

جواب نوشت: «باشه عزیزم» !!!!

منم نوشتم: «چی باشه؟؟؟ اینکه من فدات بشم؟؟؟ خوب البته که فدای تو نازنینم میشم!»

خواست درستش کنه،‏نوشت:‏« نه،‏روزای زوج منظورم بود!»

و دوباره کلی قربون صدقه هم رفتیم.

گفتم اینارو ننویسم،‏. . . ولی عشقم اسرار داشت که همشو بنویسم تا واسمون خاطره بمونه!

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/9:: 8:25 عصر     |     () نظر

با سلامی گرم                                                              


با درودی پاک می آغازم این پیغام را


روزگارت بی که با من بگذرد خوش باد!


 


ای طلائی رنگ


ای تو را چشمان من دلتنگ


راستی من از کدامین راز با تو پرده برگیرم


من که چونان کودکی دلباخته بازیچه اش را، بی تو غمگینم


تو بدانی آسمان دیدگانم را نه ابری جز به رؤیای تو آکنده، چه خواهی کرد؟


قلبت آیا مهر با من هیچ خواهد داشت؟


چشمت آیا راست با من هیچ خواهد گفت؟


کاش با من مهربان بودی


 


ای طلائی رنگ                                                                                                   


ای تو را چشمان من دلتنگ                                                                                      


زندگی را با ترنم های رنگین نگاهت بسته می بینم


با من آن رامشگران را آشتی فرمای


تک درختی دور و تنها مانده ام ای باد کولی پای


با من از گلگشت زرین بهاران مژدگانی ده


من تو را بانوی قصر پر شکوه عشق خواهم کرد


 


ای طلائی رنگ


ای تو را چشمان من دلتنگ


عشق ما چون هیمه ای افسرده اما گرم                                                                     


با نیفسرده فروغی زیر خاکستر


انتظار کنده های خشکتر را می کشد بی تاب


یک نفس ای باد کولی پای


دامن پرچین و مهر افزای خود بگشای


تا که آن را پر ز بار شعله های عشق گردانیم                                                       


من ستبر شانه هایم را به خرمنهای آتش وام خواهم داد


 


ای طلائی رنگ


ای تو را چشمان من دلتنگ


من غرور بس گرانم را که بر نیلی غبار آسمانها می تکاند بال


چون شکسته پر عقابی پیر


در حصار چشمهایت بنده ی لبخنده ای          


کردم                                                                                                                                                                                      


من نگاه مهربانم را که از اعماق قلبم ریشه می گیرد


شادمانه تا به صبح انتظارت می دوانم گرم


تا کدامین پنجه بگشاید قبای صبح آن دیدار


عشق من


تا نامه ای دیگر


                            خداحافظ  


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/8:: 10:11 عصر     |     () نظر

برای من نوشته، گذشته ها گذشته، تمام قصه ها هوس بود.. برای او نوشتم، برای تو هوس بود، ولی برای من نفس بود…
کاشکی خبر نداشتی، دیوونه ی نگاتم.. یک مشت خاک نا چیز، افتاده ای به زیر پاتم…
کاشکی صدای قلبت، نبود صدای قلبم.. کاشکی نگفته بودم، تا وقتی جون دادن باهاتم…
نوشته، هر چه بود تموم شد.. نوشتم عمر من حروم شد…
نوشته، رفته ای ز یادم.. نوشتم، شمع رو به بادم…
نوشته، در دلم هوس مرد.. نوشتم، دل توی قفس مرد…
کاشکی نبسته بودم، زندگیمو به چشمات.. کاشکی نخورده بودم، به سادگی فریب حرفات…
لعنت به من که آسون، به یک نگات شکستم.. به این دل دیوونه، راه گریزو ساده بستم…<**ادامه مطلب...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/8/8:: 10:2 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15