سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه گرفتاری اش را به نامهربان شکوه کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
حرفها و خاطره های من و عشقم

 این روزها ....

 

این روزها ندارم دردی برای گفتن

پایی  برای رفتن رنجی برای بردن

این روزها چه گویم؟این روزهای قحطی

حتی غمی نمانده با من برای خوردن

من مانده ام ویادی از روزهای رفته

وز حسرتی گزنده دندان بهم فشردن

بردار دست ای مرگ از روی شانه هایم

انگیزه ای ندارم حتی برای مردن...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/8/11:: 1:57 عصر     |     () نظر


* به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :
اون رفیــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتی باختم گفت : من رفیـــــــــــــــــــــــــــقتم ......

----------------------------------------------------------------------------------------------
*به سلامتی دریاچه اورمیه...
نه بخاطر اینکه مظلومه فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه...

----------------------------------------------------------------------------------------------
*به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه ی موهاش ریخته،
به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری ....

----------------------------------------------------------------------------------------------

*به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!

----------------------------------------------------------------------------------------------

*به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند .

----------------------------------------------------------------------------------------------

*به سلامتی همه باباهایی که رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه...

----------------------------------------------------------------------------------------------

*به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد.

----------------------------------------------------------------------------------------------
*به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن....!
----------------------------------------------------------------------------------------------

* به سلامتی بیل!
که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

----------------------------------------------------------------------------------------------
* به سلامتی سیم خاردار!که پشت و رو نداره

----------------------------------------------------------------------------------------------
* به سلامتی اونی که بی کسه، ولی ناکس نیست

----------------------------------------------------------------------------------------------
* به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه
----------------------------------------------------------------------------------------------

* به سلامتی آسمون که با اون همه ستاره اش یه ذره ادعا نداره
در حالی که یه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرویس کرده
----------------------------------------------------------------------------------------------

*به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین

 و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌... انگشت کوچیکه? عشقم هم نیستی
----------------------------------------------------------------------------------------------

* به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...
----------------------------------------------------------------------------------------------
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...
----------------------------------------------------------------------------------------------
* به سلامتی مداد پاک کن
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...
----------------------------------------------------------------------------------------------
* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست...
----------------------------------------------------------------------------------------------

به سلامتی مادر...
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه...

-----------------------------------------------------------------------------------------------

بهسلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن

----------------------------------------------------------------------------------------------

گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پایین می اندازی؟

 گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم..........

به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند

 



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/7/19:: 10:25 عصر     |     () نظر

شب دلواپسی - ابی

کسی غیر از تو نمونده اگه حتی دیگه نیستی
همه جا بوی تو جاری خودت اما دیگه نیستی
نیستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه
میون رنگین کمون خاطرات عاشقونه
آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام..
خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام..
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گریه در کمینه..
تو دیگه بر نمیگردی آخر قصه همینه!
میشکنم بی تو و نیستی به سراغم نمیایی که ببینی
بی تو میمیرم و نیستی.. تو کجایی تو کجایی که ببینی (2)

شب بی عاطفه برگشت.. شب بعد از رفتن تو..
شبه از نیاز من پر.. شب خالی از تن تو..
با تو گل بود و ترانه.. با تو بوسه بود و پرواز
گل و بوسه بی تو گم شد.. بی تو پزمرده شد آواز


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/7/12:: 4:27 عصر     |     () نظر

فصل آشنایی- ابی

کاش لحظه های رفتن نمی بارید اشک چشمام
حق حق دلتنگیامو میشکستم توی رگهام
دل پر تحملم از گریه ی من گله داره..
چهره ی سرخ غرورم از شکستم.. شرمساره

باغ پیوند من و تو پره از عطر اقاقی 
فصل آشنایی ما سبز خواهد ماند باقی..
همه ی آنچه که دارم پیشکش سادگی تو
سوگلی ترانه هایم هدیه ی یکرنگی تو
فکر من نباش مسافر به سپیده ها بیندیش
چشم فرداها به راهه .. راه سختی مانده در پیش..
ای تولد دوباره فصل آغاز من و توست
ای رها از رخوت تن وقت پر کشیدن توست
ای رها از رخوت تن وقت پر کشیدن توست..


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/7/12:: 4:25 عصر     |     () نظر

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم

به دریا بنگرم دریا تو بینم

به هرجا بنگرم کوه و در و دشت

. . . . . . .

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجرى نیشش ز پولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

 

من همونم که هیچوقت شعرای باباطاهرو زمزمه نمیکردم . . . الان ولی، وقتی این شعراشو خوندم . . . دیدم دل منم همینارو میگفته  . . .

میدونم الان دیگه نباید اینارو بگم . . .  ولی بعضی وقتا  . . .  دلم از درد می ترکه . . . قلبم تیر می کشه . . . و من اف... ندارم که اینارو بهش بگم ... اینجا خونه قدیمی خاطره هامه . . . اینجا خودمو خالی می کنم . . .

حال من خوبه . . . اما . . .  باور کن خوبه ، خوب خوب خوب . . .

الان آرومتر شدم . . . 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/7/9:: 4:52 عصر     |     () نظر

ارسال شده توسط: عشق....

پریروز بهم زنگ زدی که ازم مسیر میدون کاج رو بپرسی

میدونی اون لحظه کجا بودیم و داشتیم چی میگفتیم : 

با اف... بودیم . شمال ..... جایی که کلی خاطره ......

داشتیم به ویلا نزدیک میشدیم که من زدم زیر گریه 

و واسه اف...تمام خاطره های شمال رو تعریف کردم 

......اونم با اشتیاق گوش میکرد .....تلفن زنگ خورد ...

دیدم تویی ...... انگار برق 3 فاز منو گرفته بود ....

اف... از تعجب خشکش زده بود ... گفت بزن رو آیفون ...

.

.

.

.

.

تمام مسیرهای شمال رو که قبلا با هم رفته بودیم رو با افضی رفتیم 

و تک تک خاطرات رو واسش تعریف کردم ...همشونو ........

حتی رستورانهایی که غذا گرفته بودیم (اون شب با سهراب)

سوپرهایی که خرید کرده بودیم . جنگلهایی که رفتیم ...

قورباغه ها ....پلیسا .... دریا ...........

---------------------------------------------------------------------------

بارون نم نم میومد و هوا خیلی خیلی لطیف بود 

از اون هواهایی که تو خیلی دوست داری 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/7/9:: 9:14 صبح     |     () نظر

 

خوب میدونی که این چند روز کجا بودم 

کاراش رو هم خودت انجام داده بودی 

موقع رفت ...و برگشت .....پلک رو هم نزاشتم ....

فقط گریه ... و گریه ...... وبازهم گریه .............

 

بی تو اما به چه حالی 

من از آن کوچه گذشتم .....


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/7/3:: 3:21 عصر     |     () نظر

سلام . . . .(من بارانم)

امروز 24 شهریور 1390 ، دقیقاً 2 ساله که من یه زندگی جدید پیدا کردم . . .  

البته در طی این 2 سال چند بار دیگه حال و احوالم متحول شد . . . . 

2 سال پیش در چنین روزی سر کوچه شرکت قرار داشتم تا یه فرستاده الهی بیاد دنبالم و منو با خودش ببره ... سرکوچه شرکتمون ساعت فکر کنم 4 منتظرش بودم. تا رسید سوار ماشینش شدم و سریع راه افتاد .... و من هرگز نپرسیدم کجا می ریم!!! کاش می پرسیدم نه؟ ولی من آنقدر اطمینان داشتم که واسم مهم نبود. هر جا میخواد بره بره . . .  به آخرش ... به امروز اصلاً فکر نمی کردم .... خودم کاملاً رها کرده بودم .... 

ای خدا . . . اصلاً به چنین روزایی فکر نمی کردیم. 24 شهریور 2 سال پیش، هنوز ماه رمضان بود و عشق.... روزه بود. من حتی نماز نمیخوندم . . . بقدری پوچ و تهی زندگی می کردم که حد نداشت . . .  تازه از اونروز ، زندگی آهنگ دیگه ای پیدا کرد . ... رنگ دیگه ای گرفت ... نور دیگه ای به خودش گرفت ... چقدر باهم رو درواسی داشتیم ! واسه افطار ناگت مرغ خریده بودیم . من تو مایکروفر اما خوب بلد نبودم درستش کنم و آنقدر که لازم بود خوشمزه نشد و و و . . . . . .

خدایا دارم دغ می کنم ... چیکار کنم ....

پارسال هم این موقع رفته بودیم شمال. . . بعد از تولد دوباره و سرشار .......... چقدر هردومون به اون سفر نیاز داشتیم ... بعد از اون همه دردی که کشیده بودیم. چه سفر بی نظیری بود (توی آرشیو خاطرات شمال می تونید همشو بخونید با جزئیات کامل. ببینید چقدر خدا دوسمون داشت . . . ) اولین سفری بود که باهم می رفتیم و من تو اون سفر نماز می خوندم . . . . صبح خیلی زود .... ظهر و شب. با چقدر . . . . 

خدایا کمکمون کن . التماست می کنم . بهتره چیزی ننویسم.تو بدونی بسه . . . .  . مگه نه؟؟؟ دیگه چه فرقی می کنه !!!! یه زمان بود که دلمون میخواست همه دنیا بدونن ما چقدر خوشبختیم .... حالا دیگه  . . . . . . . 

فقط بدون که همیشه اول و آخر همه دعاهامی . . . همه وقت و همه جا آرزو می کنم همواره خوشبختتیرین ، زیباترین و بی نظیرترین زندگی رو در کمال سلامتی، عشق و آرامش داشته باشی. به قول ترکها: " دنیادا نی-نئیم دمیاسان!"

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/6/24:: 9:35 صبح     |     () نظر

 

پر از بغضم ، پر از حرف سکوتم / تورو گم کردم اما روبروتم

منو برگردون اونجایی که بودم / آخه تا کی گرفتار هبوطم

تو دنیایی که جای آرزوهاست / کسی جز تو منو عاشق نمی خواست

بیا تا سر بزارم روی شونت / دلم مثل خودت تنهای تنهاست

هنوزم زخمی سیب فریبم / اسیر این شبای نانجیبم

تو خوبی کن بیا به خلوت من / تو که می دونی من اینجا غریبم

هنوزم عکس چشمات روبرومه / نگاه تو تمام آرزومه

بزار باور کنم دستاتو دارم / نگیری دستامو کارم تمومه

                                                                       (پویا بیاتی)

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/6/21:: 4:15 عصر     |     () نظر

 

نوشته ای از یه ناشناس . . . .
منبع : وبلاگ عشق خدا نوشته  پر از بغضم ....

تا حالا فکرکردی وقتی نتونی با واژه ها هم ، بغض هرگز نشکسته رو بشکنی ...

اون وقته که تو میمونی و فریاد اشکهات که برای شکستـن حصارشیشه ای دارن ثانیه شـماری میکنن ...

وقتی داری لـحظه هات رو با یه خیال آبی که داره روز به روز برات یه خاطره ی خاکستری میشه پرکنی ...

برات سخته از امید حرف بزنی ونقش یه آدم شاد رو بازی کنی ...

برات سخت ترمیشه وقتی دور و برت پرآدمهای مهربونی باشن که میخوان کمکت کنن اما تو نتونی حرف دلتو بزنی ...

سخته ببینی که دیگه خودت هم حوصله شنیدن دلتنگیهای دل تنهات رو نداری ...

و اونوقته که قلب سنگیت می مونه و بغضهای تلنبار شده ش که باید زیرغبار زمان ، رنگ خاطره رو به خودشون بگیـرند و مدفون بشن...

بغض من هیچ وقت نشکست ولی برایه اینکه تو راحت باشی ، گفتم دیگه بغضی ندارم ؛

و حالا با وجود گریه های هر شبم ، بازهم بغض ناگفته هام ، به گلوم سنگینی میکنه .

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/6/21:: 4:7 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >