سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدکاران، جز با همانندان خود، دوستی نمی کنند . [امام علی علیه السلام]
حرفها و خاطره های من و عشقم

سلام به همگی ....

 

دیروز 12 شوال بود ، میدونید که ماه شب چهارده ماه کامله 

اون وقتا .......وقتی ماه کامل رو تو آسمون میدیم ، مسخرش میکردم 

و بهش میگفتم : فکر نکنی خیلی خشگلیا ، ماه من از تو خیلی خیلی ............


دیشب هم ماه تقریبا کامل بود ....داشتم همت رو به سمت شرق میرفتم ....

که ماه رو دیدم ....و این بار ماه منو مسخره کرد ...............


ولی ازش ناراحت نشدم .....

از ماشین پیاده شدم ....... و چند تا عکس ازش گرفتم .......


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/6/21:: 10:8 صبح     |     () نظر

سلام . . . . .

به  . . . . . .

به همه کسایی که عشق رو می شناسن و عاشقانه زیستن رو تقدیر می کنن . . . 

امروز 17 شهریور 90 . . . . پارسال به تاریخ امروز میشد چهارشنبه 17 شهریور 89 روزی بود که مامان من یه عمل جراحی خیلی خیلی سخت تو بیمارستان ... داشت ، من 4 روز مرخصی داشتم و تمام مدت پیشش موندم . پارسال جمعه 19 شوریور عید فطر بود . پارسال 18 شهریور پنجشنبه بود : تو به ملاقات مامانم اومدی. ساعت ملاقات 14:30 تا 16:30 بود ولی تو ساعت 13:00 اومدی و بین تمام کسایی که زودتر اومده بودن تنها کسی بودی که تونستی بیای بالا و مامانمو ببینی.

امشب دوست جون می خواست یه سفر خارجی بره. تو بردیشون به فرودگاه امام خمینی و یه راست اومدی بیمارستان. 

زنگ زدی که پایین بیمارستان منتظری که منو ببینی . . . . . .  

از خوشحالی داشتم پرواز می کردم. مامان حالش خوب نبود و خواب بود . صداش کردم ، صدامو شنید ... گفتم حوصله م سر رفته میخوام یه گشتی اطراف بیمارستان بزنم. موبایلشو کنارش گذاشتم و شماره خودمو رو گذاشتم که اگه خواست بزنگه راحت باشه. زنگ پرستارم کنار دستش گذاشتم و به پرستار سفارش کردم که تا برگردم حواسش پیش مامان باشه. ساعت یادم نیست ولی فکر کنم حدود 1:30 یا 2 نیمه شب بود. دلم میخواست خطر کنم . . . اومدم پائین یه هلو هم واست آوردم. هردومون خیلی خوش بودیم .... یادش بخیر ...

سوار ماشین خوشگلت شدم و راه افتادی که تو کوچه پس کوچه های اون حوالی گشتی بزنیم. اما دریغ که فردا تعطیل بود عید فطر . . .  ونماز عید . . . . همه جا پر از مامور بود پر از پلیس . . .  همینمون مونده بود که ما رو اینموقع شب بگیرن و ببرن . . .  کی میخواست باور کنه که نسبتمون چیه . . . تا ثابت کنیم 3 روز می کشید . . . 

خدایا  . . . . فقط تو میدونی که چقدر اون شب به هردومون خوش گذشت . . .  خدایا خودت کمک کن همیشه هر دومون هرجایی که باشیم (اگرچه به خواست تو از هم جدا شدیم) ولی همواره خوشبخت باشیم. 

هردومون میدونیم اینکه مقرر کردی چند صباحی مال هم باشیم، نهایت خوشبختی و دوست داشتن تو بود . . . . 

نمیخواستم ناراحتت کنم ولی باور کن چند روزه میخوام اینارو بنویسم و امروز یه کم فرصت پیدا کردم. . . . . . . 

منو ببخش  . . . . خواهش می کنم . . . . 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/6/17:: 1:15 عصر     |     () نظر

 

به قول عشق. . . . . .


دل کندن اگر حادثه ای آسان بود


فرهاد به جای بیستون، دل می کند

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/6/7:: 4:2 عصر     |     () نظر

راست میگی  . . . . . 

قبول دارم . . . . . . . همیشه هم اینو می گفتی . . . .  .

به خدا باور دارم که تو این دنیا هیچ مردی و مردونگی نمونده . . . . البته اینم بگم که تو و اف.... با همه آدمای زمین فرق دارین . . . 

شما پاکترین آفریده های خدایین . . . .  یادته !!!!!!!!!!!

منو تو تطهیر کردی . . . .  

منو تو خوب کردی .... تو بزرگ کردی ... تو همه چی یادم دادی ..... تو تو تو تو تو تو تو .....

تویی که تو همه نمازام جلو چشمامی..... اونروزو که زودتر نمازتو خوندی و رو تخت دراز کشیدی تا نماز خوندن منو تماشا کنی، میدونم خوب یادته،  باور کن همیشه نماز خوندنی یه لحظه اون زل زدن تو یادم میاد . . . . اصلاً از ذهنم پاک نمیشه . . . تو از ذهنم هرگز پاک نمیشی ؛ و من ایمان دارم اینا خیانت به همسرم نیست . .. . . چون گذشته منه، چیزاییه که منو ساخته . . . .

میدونی دیشب اک.... چه اس ام اسی واسم فرستاد ؟

"دور باش ، اما نزدیک . . . . 

من از نزدیک بودنهای دور می ترسم! (دکتر شریعتی) "

تا خوندمش داغون شدم . . . . . . . . اصلاً تو حال و هوای تو نبودم ولی تا خوندمش، تو توی ذهنم خطور کردی . . . . 

بزار حرف آخرمو بزنم . . . " مگه مرگم باعث شه که تو رو از یاد ببرم ." !!!!

اینارو نگفتم که اشکات جاری شه! بسه دیگه ! خواهش می کنم .

ولی این "منی" که تو از من ساختی، محاله گول هر بی سرو پایی رو بخوره! جایگاه تو ، در زندگی من جایگاه عرش الهیه! چطور کس دیگه میتونه رخنه کنه. 

حالا اشکاتو پاک کن و باور کن که همسرم مرد خیلی خوبیه ولی انتظار نداشته باش که تو باشه. اون جایگاه خوبی تو زندگیه من داره. خیلی خوب، خودت اینو خوب میدونی، پس بیخودی نگران اونم نباش . . . .

منم اینطوری راحت ترم . . . . . . . 

تو و اف... برای من خیلی بزرگین . . . .  خیلی . . . . خیلی . . . . خدا رو هر روز شکر می کنم که تو این دنیای دون لیاقت داشتم با شما آشنا شم . . . . 

به خدا همیشه سر همه نمازام واسه تو دعا می کنم . . . . میدونم تو هم همینکارو می کنی . . . 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/6/5:: 12:41 عصر     |     () نظر

از دستم ناراحت نباش ....

آخه من دست خودم نیست ، به تو که میرسه باهوش میشم ، ذهنم خلاق میشه 

زمین و زمان رو بهم میدوزه و ازش نتیجه گیری میکنه 

..................................

..................................

بازم بهت میگم : ترس من از تو نیست .....

از آدمای بی چشم و روی امروزه .....

بخدا روزگار بدیه ....خیلی کثیفه ....خیلی ......

بقول داریوش : روزگار غریبیست نازنین . . . . 

نمیدونم ، حیا ، ناموس ، غیرت ، شرف ، مردونگی ....کجا رفته ؟؟؟

راستی تو هیچ مردی رو تو این دنیا میشناسی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه بخدا ...دیگه نیست ....دیگه تموم شدن ....

کثافتای امروز فقط به دنبال هوس هستن و برای رسیدن به مقصودشون هر کاری میکنن 

بخدا خیلی میترسم که یه وقت یکی از اینا ............

نه از تو ...نه از تو ....نه از تو .......از اونا میترسم ......

ماجراهای دیروز رو کامل واسه اف... تعریف کردمو کلی گریه کردم 

گفتم چطور تونستی خودتو تو دل "my swan" جا کنی ......

مواظب خودت باش .................................................

........................................................................

.........................................................................

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/5/31:: 1:6 عصر     |     () نظر

ببخشید . . . . . . . انگار خیلی تند نوشتم . . . . . .  از خودم متنفرم . . . . . . . .  ببخشید . . . . . . . .

هنوز کسی جایگزین. . . . . .  نشده که وقتی دلم پر می شه، بتونم سر اون خودمو خالی کنم . . . . .

من حق ندارم از شما توقعات بیجا داشته باشم . . . . . 

 

میدونم که تنها شما میتونین درکم کنین . . . . 
کاش .............................................................
.....................................................................
.....................................................................
.....................................................................
.....................................................................
.....................................................................
..................................................................... 
.....................................................................
.....................................................................
نامه های نانوشتمو بخون! متاسفانه واسه هرکس بتونم، واسه شما نمیتونم سکوت کنم ،
علیرغم اینکه شما تنها کسی هستی که حرفهای نگفته ام را می شنوی،
و همیشه میدونی در پس پرده دلم ازتون چی می خوام . . . . . . . .  
راستی ، امروز مادرید بودیم . . . . . . . . .
چرا بعد از اون سفر دیگه تیراندازی نکردیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/5/15:: 11:53 صبح     |     () نظر

روزایی که داشتیم از هم جدا می شدیم، گفتی تا آخر عمر همه جوره مراقبمی مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من . . . .

اما امروز اگه دل تو پره و غمناکی، منم از تو کمتر نیستم . . .  منم آشفته و دیوانه ام . . . ، اینو میگم که بدونی تو چه بخوای چه نخوای، حق نداری تا آخر عمر، چه بحث کاری چه غیر کاری، با من دعوا کنی . . . .

بزار همه دنیا باهام بجنگه و دعوا کنه و محکومم کنه!!!!!!!!!!!! باور کن ککمم نمی گزه! عین خیالمم نمی شه! از خدا میخوام خودش کمکم کنه! اما در مورد تو همه چی خیلی خیلی فرق می کنه .

صدبار تا حالا بهت گفتم اینبارم می گم من فقط به خاطر تو اینجا دوام آوردم . . . چون خواسته تو بوده ! خودت میدونی که با مدیرم چقدر بگو مگو دارم ولی واسم مهم نیست . . .

کاری نکن که دیگه طاقتم سر بیاد و بدون اینکه حتی به تو بگم پاشم برم. . . .

نگو که تحدیدت می کنم. نه تحدید نیست . . . . .  فقط یه حقه!

نگو دیگه بهت مربوط نیست . . . .  چون تا آخر عمر بهت مربوطه . . . . .

اگه من با کس دیگه ازدواج کردم اجبار تو بوده و حتی فردش رو تو انتخاب کردی .......

اینو تو وبلاگمون می زارم که تا آخر عمر هر وقت میای اینجا یادت بمونه یه حقوقی را تا آخر عمر به یکی بدهکاری . . .  و من تا آخر عمر از این بدهیم نمیگذرم . . . .

خدا آدمارو زمین نمیزنه ! این ماییم که میخوایم زمین بخوریم. این ماییم که نمیخوایم دست خدا رو بگیریم و بلند شیم !

من تا آخر عمر تو رو خدای خودم میدونم و خدا هرگز بنده شو رها نمی کنه !!!!! نکنه یادت رفته!!!!!!

من دیگه مثل سابق یه کارمند عادی نیستم . . .  خیلی شکستم، خیلی داغون شدم، فنا شدم و متاسفانه رها شدم . . . . اینو همه میدونن!

میدونی شدم چند کیلو؟؟؟؟ 47.5 کیلوگرم! امیدوارم بفهمی چرا ؟ این موضوع با شکسته شدن ناگهانی و قریب 10 سال شکسته تر شدن تو رابطه مستقیم داره !!!!

بسه دیگه . . . .

ببخشید اگه ناراحتت کردم ..... و مهمتر ببخشید شما را "تو" خطاب کردم .

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/5/13:: 12:44 عصر     |     () نظر

دیدم تو خواب وقت سحـر
شهزاده ای زریــن کمــــر
نشستـه رو اســـب سفیـــد
می اومـد از کوه و کمــــر
)
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش)2
کاشکی دلم رسوا بشـه ، دریا بشـه ، این دو چشـم پر آبــم
روزی که بختم وا بشه ، پیدا بشه ، اون که اومد تو خوابم
شهزاده ی رویـــــای من شایــــد تویــی
اون کس که شب در خواب من آید تویی تــــو ......
از خــواب شیـرین ، ناگـه پریــدم ،او را ندیـــدم ، دیگــر کنــارم به خـدا
جانم رسیده ، از غصه بر لب ،هر روز و هر شب ، در انتظارم به خـدا
دیدم تو خواب وقت سحـر
شهزاده ای زریــن کمــــر
نشستـه رو اســـب سفیـــد
می اومـد از کوه و کمــــر
)
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش)2


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/5/12:: 12:16 عصر     |     () نظر

ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
تو شبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی
میون این همه دشمن تو رفیقی جون پناهی

یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت
برای من شده عادت

ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدراون لحظه نداره که منو دادی نشونم

وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت
وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونیت به تنم مرحم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شب و دریدی

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من
مقصدت هر جا که باشه هر جای دنیا که باشی
اونور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیقه دست بی ریای من بود

یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت
برای من شده عادت


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/5/12:: 12:10 عصر     |     () نظر

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . .بی تو . . . اما  . . .

 

به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

. . . . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 90/5/11:: 3:25 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >