سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسیارند کسانی که دانش دارند و از آن پیروی نمی کنند . [امام علی علیه السلام]
حرفها و خاطره های من و عشقم

خاطره جاده قم

اوایل آشناییمون بود،‌ عشقم اومد دنبالم که باهم بریم خونش!!! فکر کنم دو یا سومین باری بود که با هم می رفتیم اونجا. توی راه یکی از دوستای کاری عشقم زنگ زد و شزوع کردن راجع به یه پروژه کاری صحبت کردن. باید از یه پروژه تو جاده قم دیدن می کردن و احتمالاً نمونه ای چیزی برمیداشتن. عشقم که از مرام و معرفت واسه دوستاش چیزی کم نمی زاره، گفت که من همین الان دور میزنم و به اون سمت میرم و اینکارو همین امروز تموم می کنم. (آخه عشقم ظاقت نمیاره کاراش واسه فردا بمونه! کارای فردا رو هم تا میتونه امروز انجام میده!) قبلش باید یکی دیگه از دوستاشم برمیداشت. اصلاً نگفت که من الان نامزدم پیشمه و نمی تونم برم! رفتیم دور میدون چهارباغ جنت آباد منتظر اون دوستش شدیم. ‌البته بعد از چند دقیقه اومد و خدا روشکر با ماشین خودش اومد. بعد باید یه سر می رفتیم هایپراستار. من هنوزم هایپراستار نرفتم!!! من تو ماشین نشستم،‌ عشقم و دوستش پیاده شدن رفتم داخل و سریع برگشتن. بعد راه افتادیم 2 ماشینه به سمت جاده قم . دیگه بارون گرفته بود. چه بارونی!!! کیف کردم. خدارو شکر کارشون تو اون شرکته هم خیلی خیلی سریع تموم شد!‌و عشقم مثل یه9 موش آبکشیده اومد تو ماشین. دیگه برگشتنیشو قرار بود خودمون بیایم (یعنی از دوستش جدا شدیم.) عشقم پیچید از یه مسیری اومد آنقدر زیبا که نگو و نپرس! یه جاده بود کنار یه رودخونه که قدیم مدیما آب داشت! من واسه عشقم تعریف کردم که وقتی بچه بودم با برادرمینا میومدیم این رودخونه هه و ماهیگیری می کردیم. ولی شاید 20 سال (!) بود که دیگه اونطرفی نرفته بودم! یه بخشی از جاده خاکی بود. وارد قسمتی شدیم که از خیابونهای اروپا خیلی زیباتر بود! دوطرف خیابون،‌درختای تبریزی بود که به سمت جاده خمیده شده بودن. ماشاله انقدر بلند و رشید بودن که سراشون به هم رسیده بود و جاده مثل یه تونل شده بود. تونلی که سقفش تمام از شاخ و برگهای هزار رنگ درختای پاییزی ساخته شده بود. نمیتونم اون همه زیبایی رو تشریح کنم!‌ یه فضای کاملاً عاشقانه بود . . . و من سرشار از احساس شده بودم . . . یه بار تمام جاده رو رفتیم ولی چون عشقم شروع کرد به تلفنی حرف زدن،‌نتونستیم ابراز احساسات کنیم؛ دوباره دور زد و دوباره همین مسیرو اومدیم. اون وسطای قشنگ جاده یه جا نگه داشت که پیاده شیم. من یه جفت کفش تقریباً تازه پام بود که اصلاً مناسب گل و خاک نبود ولی هنوز خیلی خجالتی بودم و چیزی نگفتم. تردید داشتم که چرا عشقم منو به سمت پشت درختا تو این همه گل و شل هدایت می کنه! یه کم که رفتیم خودش یهو کفشامو دید که کاملاً تو گل فرو رفته بودم. درجا گفت: "وای عزیزم چرا چیزی نمی گی؟ برگرد برگرد نمیخواد بریم. بیا کفشاتو تمییز کنیم." از ماشینش چند تا روزنامه برداشت و نشستو شروع کرد گلای کفشمو پاک کنه. ازش گرفتم و خودم ادامه دادم تا تقریباً تمییز شه. یه روزنامه هم زیر پاهامون تو ماشین گذاشتیم . وقتی برگشتیم عشقم منو گذاشت دم خونمون و خودش رفت. میخواستیم بریم باهم یه چیزی بخوریم ولی هیچ مغازه ای، ‌کافی شاپی یا رستورانی اون اطراف نبود! ولی روز خیلی قشنگی بود و به من کلی از لحاظ شناخت روحیات عشقم کمک کرد. (آخه من نمیدونستم عشقم اینهمه سرشاره از عشق! باور کنید نمیدونستم!)

یادمه اونروز کلی حرفای واقعی زندگیمو به عشقم گفتم که اگرچه یه نمایی ازش میدونست ولی مطمئنم خیلیاشو اصلاً نمیدونست.

ضمناً اصلاً همدیگرو نبوسیدیم،‌چون هنوز باهم رودرباسی داشتیم !!!

عشقم خیلی خیلی دلم میخواد دوباره اونجا بریم. خواهش می کنم همین روزا یه کاری کن بریم. ضمناً دلم میخواد بهم بگی که اونروزا چی فکر می کردی و چرا گفتی بریم اون طرف درختا ؟؟؟ من که نمیدونم!!!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/27:: 9:48 عصر     |     () نظر

نازنینم الان رفته شیراز و تا 3 روز دیگه برمیگرده. دلم خیلی خیلی واسش تنگ شده! البته دیشب که داشت میرفت من ساعت 2:30 نیمه شب بیدار شدم و بهش زنگ زدم. اصلاً خوابم نمی برد. داشتم از دلتنگیش دیوونه می شدم.

امروز با خواهرم رفتیم کوه. قدم به قدم یاد عشقم بودم. آخه همیشه به عشقم می گفتم: "فکر نکنم من تا آخر عمر بتونم یه بار دیگه مثل این مردما کوهنوردی کنم. من فقط فقط واسه اسکی میام کوه و بس." اما امروز تمام توچالو پیاده رفتیم و برگشتیم. البته ما هم قرار نبود بریم پیاده روی،‌ رفتیم اسکی! ولی انقدر شلوغ بود که گفتن ظرفیت پیست تکمیل شئه و کسی رو بالا ره نمیدادن. کلی از مردمی که چوب اسکی و  اسنو همراهشون بود داشتن بر می گشتن!

حالا عشقم می خوام بهت بگم : "عزیزم‌، امیدوارم حسابی بهت خوش بگذره. من هر لحظه به یادتم و روی ماهتو می بوسم."

( میدونی که نمی تونم زیاد قربون صدقه بنویسم، ‌ولی دنیا دنیا دلم واست تنگ شده نازنینم.)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/26:: 5:2 عصر     |     () نظر

عشقم سلام

دلم واست یه ذره شده! حالت چطوره نازنینم؟؟؟ بهتر شدی؟؟؟

ما امشب مهمون داشتیم و من حسابی گرفتار بودم،‌ شام درست کردم و ...

فردا بهم زنگ بزن باشه؟

هر وقت که تونستی،‌چون خیلی خیلی دلم هواتو کرده! کاش تعطیل نبود،‌کاش عاشورا نبود، تا میتونستی بیای دنبالم . . .

عشق دروغ نیست . . .

فدای صدات بشم من  . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/25:: 2:39 صبح     |     () نظر

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب  

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دونم او چه کسی است...!

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/24:: 11:30 صبح     |     () نظر

وقایع اتفاقیه امروز-نوشته شده توسط عشقم

قرار بود این وبلاگ فقط و فقط از عشق باشه ولی یه کم هم متنوع باشه بدک نیست

و اما وقایع اتفاقیه امروز :

 

1: دیروز بعد از مدتها باران بارید ، در بعضی شهرها هم برف آمد

2: متکی (وزیر امور خارجه دیروز) امروز در حالیکه در سفر سنگال به سر میبرد اخراج شد!!!

3: قرار بود امروز سیلیو برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا ، پولدارترین مرد ایتالیا ، صاحب باشگاه AC MILAN از مجلس رای اعتماد بگیره .

4 : حمید استیلی که از شاهین بوشهر قهر کرده بود ، دوباره به تیمش برگشت .

5 : فردا هم که تاسوعاست . . . . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/23:: 7:15 عصر     |     () نظر

سلام نازنینم

امروز یه روز ابری و دلگیره . منم دو سه روزی که بخاطر مشغله های کاریم خوب نخوابیدم ، خواب از یک طرف ، گرفتگی هوا هم از یک طرف باعث شده که حسابی بی حوصله و پکر باشم . میدونی الان یاد چی افتادم ؟؟؟ یاد اون روز که تو ابتدای آشناییمون رفتیم اتوبان قم و اون جاده زیبا و سرسبز . . . . جیگرم خاطره اونروز رو بنویس . . . .

فدات بشم من نازنینم

گل تقدیم شمادوست داشتنگل تقدیم شمادوست داشتنگل تقدیم شمادوست داشتنگل تقدیم شمادوست داشتنگل تقدیم شمادوست داشتنگل تقدیم شمادوست داشتن گل تقدیم شما


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/22:: 3:55 عصر     |     () نظر

سلاملکم عشقم،‌ فدات شم،‌ نازنینم!‌

بعله ام بعله ام میدونم چقدر از من دوری نازم! البته به قول خودت فقط جسمت دوره!‌(اهه اهه اهه!‌خوب اون که همیشه دوره!) ولی تو حتی یه لحظه از ذهن و خاطر من بیرون نیستی عشقم.

تازه،‌ خودت میدونی امروز چقدر کم نازمو کشیدی!!!؟؟؟ من امروز یه کم سردرد داشتم. (فهمیدم! فکر کنم چون تو رفتی خیلی دور دورا من سردرد گرفتم! باور کن!)

حالا هم وقتی اومدی باید حسابی نازمو بکشی و تو همین یکی دوروزه یه روز بیای دنبالم بریم بیرون!

بعله ام بعله ام!

خوب من دلم واست تنگ شده دیبه!

جونم،‌عشقم،‌نازنینم. (اهه اهه اهه! ‌دلم واسه "جونم" گفتنت تنگ شده!)

 میدونید عشقم مطلب " سلام به جیگرم از فاصله 1500 کیلومتری" رو از طریق موبایلش واسم گذاشته!!!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/20:: 10:54 عصر     |     () نظر

سلام به شما دوستان عزیز و با محبتی که به وبلاگ ما سر می زنید و از همه مهمتر واسمون نظرتونو میذارین، (البته نظراتون برای ما ارجهیت داره)

آره ،‌ من و عشقم هم نماز می خونیم ( که البته من مدتی بیش نیست که نماز خوندن رو شروع کردم. اولش فقط در حد یه شرط بود! البته این شرط یعنی یه باور،‌یه ایمان که عشقم می دونست بهش دارم،‌ ولی بعدها برای من خیلی مهم شد و یه امانت به شمار میره‌) ما در عین حال به ندرت مشروب هم می خوریم! ولی تنهای تنها وقتی با هم هستیم یا نهایتاً دوست جون عشقم ( که جداً از جنس خودمونه) با ماست،‌ اینکارو می کنیم.

من ایمان دارم که این کار نه تنها اشکالی نداره،‌ بلکه حتی یه وقتایی به ما کمک می کنه تا به هم نزدیکتر بشیم. چه بسا ما احساساتی رو که خجالت می کشیم تو هوشیاری به هم بگیم، ‌تو این شرایط راحتتر عنوان می کنیم. با هم می خندیم و با هم گریه می کنیم و با واقعیتها بیشتر روبرو می شیم. البته من هم ( وعشقم هم) با زیاده خوری موافق نیستیم.

می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن!

 

این هم از رباعیات حکیم عمر خیام:

 

پرسش خیام از حضرت محمد (ص):

از من بر مصطفی رسانید سلام

وآنگاه بگو ئید باعزاز تمام

کای سید هاشمی چرا دوغ تر?ش

در شرع حلال است و می ناب حرام ؟

 

پاسخ از جانب حضرت محمد (ص) به خیام :

 

از من بر خیام رسانید سلام

وانگاه بگوئید که خامی خیام

من کی گفتم که می حرام است ولی

بر پخته حلال است و بر خام حرام

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/20:: 10:36 عصر     |     () نظر

سلاملکم جیگرم

 

فدات شم میدونی از صبح تا حالا "سلاملکم" نازنینمو نشنیدم ؟؟؟؟؟؟

الان جسمم از تو 1500 کیلومتر فاصله داره ولی روحت توی توی توی قلبمه و حس میکنم الان پیشمی . . . . . .

 

فدات بشم من نازنینم . . . .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/20:: 8:12 عصر     |     () نظر

سلام نازنینم،‌

با وجودیکه سراسر دیروزمو با تو بودم ولی وحشتنام دلم واست تنگه! آره میدونم که این حرف تازه ای نیست ولی من از این تکرار خسته نمی شم.

همش دارم تو بلاگمون واسه دیگران از خاطراتمون می نویسم ولی این فقط فقط واسه خود خود جیگرمه!‌ شماها هم اگه جیگرشو ندارین برین از جیگرکی که عشقم زده یه کم جیگر بخرین بعد بیاین این مطلبو بخونین!

عزیزم،‌ اینهمه عشق که تو به من دادی،‌ برای همه عمرم بسه!‌ البته تو میدونی که من چه اندازه زیاده خواهم ولی در مورد تو نمی تونم هیچ کاری کنم!‌ همه چیز به زمان برمیگرده!

میدونی ، وقتی منو بغل می کنی و نگاهم می کنی،‌حس می کنم می خوای یه چیز ایی بهم بگی ولی تا آخر وقت هرچی سعی میکنم هیچ چیز خاصی بهم نمیگی. نازنینم،‌ دلم انقدر واسه صدات تنگ می شه که حد نداره! من البته اینو هربار صدبار بهت می گم ولی سیر نمی شم که نمی شم!

ازت خواهش می کنم اینبار که با هم بودیم کلی واسم حرف بزن و بذار حسابی نگات کنم. از نگاههای نافذت فرار نمی کنم ،‌عشق می کنم حتی وقتی نصیحتم می کنی.

دلم نمی خواد هیچ وقت هیچ وقت کوچکترین ناراحتی از بابت من داشته باشی.

ازم گله کردی که چرا از تو انتقاد نمی کنم،‌از چیه تو انتقاد کنم ای ساراپا همه خوبی! مگه غیر از عشق و خوبی و مهربونی در تو هست؟؟؟!!!

باشه،‌ از لباسات رنگ قرمز ازهمه بیشتر بهت میاد. و بطور کل به تو رنگ روشن خیلی بیشتر میاد.

دلم میخواد یه دست کت و شلوار رنگ روشن هم داشته باشی! مثل اون کت تک کبریتی کرمی که تو شمال دیدیم. البته کت شلوارای سناتوری که تو می پوشی فوق العاده بهت میاد!

یه انتقاد دیگه اینکه تو خیلی با موبایل حرف می زنی! ‌اگرچه بیشتر از همه با من صحبت می کنی اما من جداً ‌نگرانت می شم. تمام راهت از شرکت تا خونه،‌ تا باشگاه و تا هرجایی که میخوای بری با من یا دیگران داری صحبت می کنی. من دلم طاقت نمیاره ولی عادت می کنم. تو که منو کشتی و از هندزفری استفاده نمی کنی!

نمی خوام دیگه ازت شکایت کنم! می خوام از عشق برات بگم. هردومون خوب میدونیم که چقدر همدیگرو دوست داریم! و هیچ کدوم دلیلی واسه این دوست داشتن نداریم. ولی من یه کم نگرانم!!! نمی دونم از چی!!! ولی همش ته دلم یه نگرانی خاصی هست که خیلی اذیتم می کنه!

ولش کن! انگار دارم بازم چرت و پرت می گم!

آهای مردم دتیا ! من یه عشق فوق العاده دارم که ایمان دارم بی نظیرترین در تمام دنیاست. دلم میخواد زود بمیرم ولی این عشق هرگز ازم جدا نشه!

عشقم،‌جیگرم،‌ فدات شم،‌ نازنینم،‌ عمرم،‌ جونم، خوبم، عزیزم،‌ روحم، قربونت برم،‌ مهربونم،‌ پسر کوچولوی مامانیم،‌ نازم، عشقم عشقم عشقم عشقم عشقم عشقم عشقم دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌ دوستت دارم ‌دوستت دارم ‌ دوستت دارم

همه زندگیم همه لحظاتم همه وجودم همه عشقم تنهای تنها تو هستی!


کلمات کلیدی: دوستت دارم


نوشته شده توسط باران آسمانی 89/9/19:: 4:55 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >